خلوت من
ظهر خون مولا به تسبیح و نماز من و تنهایی ام گریستیم... برای تو و تنهایی ات. امشب, دلم را می گشایم به سویت و می سپارمت به اشک ها. به دل می سپارم تو را تا نمیرد... اکنون دل من, تا ابد... زنده است! . - قیصر امین پور- ......................................................
در میان خیمه ها راز و نیاز
محشری شد چون وضو سازد به خون
قبله اش عشق است و تسبیحش جنون
سری بر نیزه ایی منزل به منزل به همراهش هزاران کاروان دل
گران باری به محمل بود بر نی نه از سر, باری از دل بود بر نی
چو از جان پیش پای عشق سر داد سرش بر نی, نوای عشق سر داد
شگفتا بی سر و سامانی عشق! به روی نیزه سرگردانی عشق!
.
.
کو قیامت تا تماشایم کند کو توانی تا که حاشایم کند
کو؟...
پایین نوشت مربوط: حرف ها تمام می شوند... تا فقط تو بمانی و من.
پایین نوشت نامربوط: دیدن مریض بد حال و انسان لت و پار شده جیگر می خواد... که من ندارم!
پایین نوشت بی ربط: چه کسی بود صدا زد رضـ... . اشک هایم کو؟!...
Design By : RoozGozar.com |